مقالات

روزنامه اعتماد :موزه هنرهاي معاصر، گنجينه‌اي مهم و قابل‌اعتنا در جهان است

 

 

http://www.etemadnewspaper.ir/fa/main/detail/154687/            

 

شماره 4741 -۱۳۹۹ يکشنبه ۲۳ شهريور

موزه هنرهاي معاصر، گنجينه‌اي مهم و قابل‌اعتنا در جهان است

علي فرامرزي

انسان‌ها براي ارتباط با يكديگر علايم و نشانه‌ها را خلق كردند و از تركيب اصوات و نشانه‌ها كلمات به وجود آمدند. كلمات كاربرد يافتند تا روزن و علامتي باشند براي راهيابي افراد و ديگران به محتواي پس و پشت آن. از همين روست كه كلمه‌اي كه به محتوايي اشاره نكند، صوتي بيش نيست و اگر از ويژگي‌هايي برخوردار نباشد كه موسيقي را تشكيل دهد، كاربرد خاصي نخواهد داشت. به تدريج ارزش و اعتبار كلمات و اين ابزار ارتباطي آن چنان بالا گرفت كه از دل آن هنرهاي مهمي چون شعر و ادبيات در حوزه هنر، فلسفه و ساير علوم در زمينه‌هاي مختلف معرفتي با بهره‌گيري از كلمات و با اتكا به اعتبار آن پديد آمدند و بخش عظيمي از بار فرهنگي جامعه را به دوش كشيدند. چه معاهده‌هايي كه بر سر يك كلمه مندرج در آن ثروت‌ها و املاكي دست به دست شده است. در تعبير و تفسيرهاي متون و فرهنگ‌هاي فلسفي و مذهبي كلمه از چنان اعتبار و حساسيتي برخوردار است كه مي‌تواند يك برداشت را به عكس محتواي خود تبديل كند. اين مقدمه را از آن روي آوردم كه اشاره‌اي باشد هرچند كوچك به اهميت و اعتبار متن و محتواي پس از آن. در سال‎‎هاي اخير كلمات گاه آن چنان حساسيت، معني و محتواي خود را از دست داده‌اند كه در مواردي به عكس خود تبديل شده‌اند. براي مثال كلمه غيرانتفاعي كه دلالت بر عمل يا انگيزه‌اي دارد كه در آن قصد و نيتي براي برخورداري از منافع مادي متصور نبوده و نباشد! حال نگاهي بيندازيم به كاربرد آن در سال‌هاي اخير مثل مورد مدارس غيرانتفاعي. يعني عملا كلمه در جايي به كار برده مي‌شود كه درست عملي عكس آن در آنجا انجام مي‌پذيرد و انتفاع در آنجا هدفي روشن است. در جهان ماديات، سياست و فرهنگ عامه چنين جابه‌جايي‌ها و نابجايي‌هايي در تاريخ گذشته و معاصر تبديل به امري عادي و روزمره شده است. 40 سال است كه بر سردر مكاني با معماري منحصر به فرد، خاص و چشمگير در خيابان كارگر شمالي نوشته شده «موزه هنرهاي معاصرايران». سوال اين است كه در اين مدت تا چه حد اين مكان با عنوانش مطابقت داشته و به عنوان موزه از آن استفاده شده است و اگر چنين نشده چرا؟ كلمه «موزه» تعريف مشخصي در فرهنگ مدرن و معاصر دارد كه به مجرد شنيدن اين كلمه، همه افراد به برداشت و دريافتي يكسان از آن مي‌رسند. مكاني كه مجموعه بزرگي از آثار باستاني، صنعتي و چيزهاي گرانبها را نگهداري مي‌كنند و در معرض نمايش مي‌گذارند. اين يك تعريف كلاسيك از فرهنگنامه دهخداست كه در مواردي با معاصريت موزه‌ها و هنرهاي معاصر چندان سازگاري ندارد. همچنانكه امروزه موزه‌هاي معاصرتر به دو بخش تقسيم شده‌اند تا هم مسووليت موزه بودن خود را انجام دهند و هم پويا بودن و معاصريت‌شان را حفظ كنند. بدين معنا كه در بخشي گنجينه و آثار خود را به گونه دايمي به نمايش مي‌گذارند. طوري‌كه مردم مي‌دانند فلان اثر را در كدام قسمت از فلان موزه مي‌توانند ببينند. اين از جذابيت‌هاست. بخش ديگر را براي نمايش آثار موقت و قابل تغيير اختصاص مي‌دهند و مثل گالري‌ها عمل مي‌كنند. چنانچه مكاني با عنوان موزه خالي از آثار دايمي و هميشگي باشد، ديگر به آن نام موزه نخواهند داد بلكه بسته به عملكرد و كاربردش، عنوان‌هاي مختلفي براي آن در نظر مي‌گيرند. طبيعي است براي آنكه به ساختماني موزه گفته شود، لازم است كه آن مجموعه از فضاي كافي براي به نمايش درآوردن آن آثار برخوردار باشد و گنجينه‌اي غني و كافي از آن كالاي خاص داشته باشد تا بتواند ضمن تامين اعتبار و آبروي كافي براي آن محصول، خود را هم به مركز معتبري تبديل كند. مكاني ‌كه امروزه به آن «موزه هنرهاي معاصر» گفته مي‌شود، خوشبختانه به لحاظ داشتن آثار باارزش از هنرمندان معروف خارجي و داخلي، گنجينه‌اي مهم و قابل‌اعتنا در جهان است و از اين نظر مي‌توان آن را در سطح مجموعه‌هاي بسيار مهم هنرهاي تجسمي معاصر جهان و ايران قرار داد اما چرا چنين ساختمان منحصربه‌فرد و اين تعداد آثار مهم تجسمي، به جاي اينكه به مركزي هنري، فرهنگي در سطحي بين‌المللي تبديل شود، به چيزي عجيب و غريب تبديل شده كه براي نام‌گذاري‌اش انسان درمي‌ماند. بررسي همه‌جانبه و كارشناسانه سرنوشت 43 ساله اين مكان نشان مي‌دهد كه با مشتي نمونه خروار از آنچه بر سر هنر و فرهنگ ايراني آمده است، روبروييم. مي‌توان ردپاي تمام تفكرات و عملكردهاي پرفراز و نشيب 40 سال معاصر را در آن ديد و مورد تحليل قرار داد.  زماني در يك مصاحبه راديويي درباره موزه هنرهاي معاصر با يك همكار نقاش ديگر شركت كرده بودم. آن همكار لابه لاي حرف‌هايش گفت: موزه هنرهاي معاصر تاكنون 16 تابلو از من خريده است! و گله داشت كه چرا بعضي از آنها را موقتا به خاطر نمايشگاهي كه در پيش داشت، به او برنمي‌گرداند!

بگذاريد اتفاقي ثبت شده را براي‌تان بگويم.چندسال پيش قرار بر اين شده بود كه تعدادي از آثار هنرمندان بين‌المللي موجود در گنجينه موزه به همراه تعدادي از آثار هنرمندان تجسمي ايران براي مدتي به موزه يا مراكزي در كشورهاي آلمان و ايتاليا به رسم امانت داده شود.

 

قرار شد وزير وقت امور خارجه آلمان، اشتاين ماير در سفري كه به ايران داشت، از موزه هنرهاي معاصر هم ديدن كند. براي آنكه اين مكان سر و شكلي موزه‌اي بگيرد، به سرعت آثار موجود در آرشيو را به ديوارها آويختند و سر و شكل موزه به آن دادند. سوال اين است: چه شد كه دوباره آن محصولات هنري به انبارها برگشتند و بعد از آن نمايشگاهي از يك مجسمه‌ساز آلماني برپا شد و آن مكان دوباره به يك گالري تغيير شكل داد؟ بنابر نوشته روابط عمومي موزه از بعد از انقلاب تاكنون 37 رييس بر اين مجموعه مديريت كرده‌اند و هيچ‌وقت مانند همه موزه‌هاي دنيا مديريتي جمعي بر آنجا اعمال نشده است. بنا برهمان نوشته اين موزه از كتابخانه قابل توجهي از كتب مربوط به هنرهاي تجسمي برخوردار بوده. آن كتابخانه كجاست؟ به راستي انجمن‌هاي تجسمي شامل انجمن‌هاي نقاشان، گرافيست‌ها، عكاسان، مجسمه‌سازان و ... در اين مدت كه موزه هنرهاي معاصر به خاطر تعميرات تعطيل بوده، تا چه اندازه در جريان آنچه انجام شده يا بناست انجام شود، قرار داشته‌اند؟ مگر قرار نبود اينجا چشم هنرهاي تجسمي ايران باشد؟

بازگشت به لیست

© Ali Faramarzi - All images are copyright